گاه شمار
  Tuesday, February 06, 2007
 
اعضای تشخیص منزلت ماله


مدیر مجهول

صمد طاهری


امین آبادی ها

رضا طایفی
علی مرسلی
سیدمهدی المدرسی
 

دژبان

بهرام کوهستانی
 
 

5-10=-5 فرمان

1- آثار خود را هشتم و بیست و ششم هرماه حتما به ما برسانید.

2- ویرایش و اصلاح آثار ارتباطی به ما ندارد و در صورت عدم ویرایش آن موظفید مجددا خودتان اصلاح کنید.

3- سوء استفاده و احیانا استفاده از مطالب با ذکر ماخذ دقیق هیچ منع قانونی ندارد.

4- در صورت تمایل به همکاری با گروه ما به صفحه « مثلث برمودا » مراجعه کنید.

5- برای رفع ابهام نسبت به اعضاء، روی عکس آنها کلیک کنید.

 
 

به وبلاگ گروهی ماله (جمع دنشجویان طنز پرداز کشور)خوش آمدید


درست نمی دانم ولی اینکه تازگی ها می گویند فلانی کودک درونش بزرگ شده زیاد درست نیست. نه اینکه وجود کودک درون آدمها را انکار کنم بلکه به نظر من به جز کودک ممکن است موجودات دیگری نیز درون آدم وجود داشته باشند. بنده برای اثبات گفته های خود قسمتی ریز از خاطرات روزانه ام را در زیر می آورم تا شما دریابید درون آدم چه چیزهای جالبی می تواند بزرگ شود و دوباره بخوابد.

صبح که از خواب بیدار شدم، لاک پشت درونم زودتر از من بیدار شده بود.گنجشک درون امان از من بریده بود. یک پاره سنگ از مغز درونم برداشتم و به سویش پرتاب کردم . خفه شد. قورباغه درونم عود کرده بود.پس رفتم یک دوش گرفتم. گاو درون –که یک گاو نر بی خاصیت نه شیر داره نه پستان هست _ پیدایش شد. صبحانه ای بس خفه کننده خوردم. باز هم دیر شده بود. ناگهان چیتای درون به کار افتاد و از خانه به بیرون جهیدم . در خیابان همه گوسفند درونشان بزرگ شده بود؛من هم همینطور.
هنگام کار عده ای از همکاران گرامی گرگ درونشان و گروهی روباه مکارشان و بعضی پسر شجاعشان و چندی از خانمها نیز خانم کوچولویشان بزرگ شده بود.
هنگام پسین با نامزد جدید التاسیسم قرارکی داشتم. از دفتر مجله که بر می گشتم همه سگ درونشان بی تابی می کرد.ترافیک سنگین بود. سرانجام دیر به قرارک رسیدم. خانم نامزد هم سگ درونش بسیار زیاد عود کرده بود. اما به تدریج گربه درونش جایگزین شد. من هم موش درونم کم کم داشت از سوراخ بیرون می آمد که ناگهان نمی دانم چه شد. از بس که خانم لورای درونش بزرگ شد که ببر درونم از پشت شاخه های خیال بیرون جهید و بخت با من یار بود که فقط نامزد بیرون را گاز گرفت. البته نامزد هم گربه درونش بیکار ننشست و چنگ انداخت روی چهره بیرون من. در کافی شاپ این رویدادهای درونی رخ داد. قهوه و نوشدنیهای قهوه ای رنگ دیگر را که می خوردیم میمون درونمان از این شاخه به آن شاخه می پرید. می خواستیم به موزه برویم. بنده همفری بوگات درونم بزرگ شده بود و نمی گذاشتم نامزد دست در جیبش کند.البته گاهی دست در کیفش می کرد. فکر کنم وی هم مرلین مورنوی درونش فعال شده بود.به هر حال هنگام خداحافظی تمساح درونمان پر کار بود و باد اشک مردم را در می آورد.


ت دسته دار


 
4:19 PM 

|

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------